OwnSkin logo
English
Select Phone Model
Hi,Guest (Login | Sign Up)



To sign my guestbook, you need to signin first.
arya2085 12 years ago
‏"آوای درد" روزها و شب ها در آرزوهای خود غرقیم و لی انگار دست یافتن به آن ها خیالی بیش نیست.گویا در زندانی گیر کرده ایم که رهایی از آن محال است.روز به روز دیوارها و میله های این زندان مستحکم تر از روز قبل میشود.داروغه ی شهر با وعده های پوچالی و بزک شده ساه دلان را می فریبدو بر اسب تیزرو خود می تازد.گویا این مردمان اختیار خود را ندارندو هرچه به آن ها تحمیل شود؛بی هیچ مقاومتی می پذیرند.او می گوید:( شما مدیون منید.)همه بیکارو بهای اجناس سرسام آور؛مسافرت در داخل مملکت فقط با صرف هزینه ی گزاف ممکن می باشد.انگار در این سرزمین؛روستازادگان؛کشاورزان؛کارگران آدم نیستند.آنها باید در بدبختی دست و پا بزنندو در حسرت روزهای رؤیایی بغض کنند و به مرگ تدریجی جان دهند.آن ها از این همه عدالت خسته شده اند.بس است یک مقداری هم از این عدالت بی عدالتی کم بکنید.نگویید ما شیعه ایم و حکومتمان اسلامی است.اسلام در کجای این سرزمین مشهود است.سرزمین معتادان؛بیکاران؛متکدیان؛دزدان؛و آنانی که در حسرت یک روز خوش به آینده چشم دوخته اند.همه برای رفاه چند نفر زندگی می کنند

arya2085 12 years ago
…… Prosperity makes friends , adversity tries them ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ……………………………………………………………………………………………………………

Sakura303 12 years ago
[img]http://s1.favim.com/orig/25/bubbles-girl-separate-with-comma-Favim.com-224727.jpg[/img] [img]http://favim.com/orig/201105/02/Favim.com-31929.jpg[/img] [size=24] Sakura :heart: :heart: :heart:

hamiyoos 12 years ago
ﺁﺭﺵ ﮐﻤﺎﻧﮕﯿﺮ‌ ﺑﺮﻑ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺭﺩ، ﺑﺮﻑ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺭﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﺭ ﻭ ﺧﺎﺭﺍ ﺳﻨﮓ. ﮐﻮﻩ‌ﻫﺎ ﺧﺎﻣﻮﺵ، ﺩﺭﻩ‌ﻫﺎ ﺩﻟﺘﻨﮓ، ﺭﺍﻩ‌ﻫﺎ ﭼﺸﻢ‌ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻧﮓ. ﺑﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺷﺪ ﮔﺮ ﺯ ﺑﺎﻡ ﮐﻠﺒﻪ‌ﻫﺎ ﺩﻭﺩﯼ، ﯾﺎ ﮐﻪ ﺳﻮﺳﻮﯼ ﭼﺮﺍﻏﯽ، ﮔﺮ ﭘﯿﺎﻣﯽ‌ﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ، ﺭﺩ ﭘﺎﻫﺎ ﮔﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭﯼ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎ ﻟﻐﺰﺍﻥ، ﻣﺎ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﮐﻮﻻ‌ﮎ ﺩﻝ‌ﺁﺷﻔﺘﮥ ﺩﻡ‌ﺳﺮﺩ؟ ﺁﻧﮏ ﺁﻧﮏ ﮐﻠﺒﻪ‌ﺍﯼ ﺭﻭﺷﻦ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ، ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﻣﻦ. . . ﺩﺭ ﮔﺸﻮﺩﻧﺪﻡ. ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ‌ﻫﺎ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪﻡ. ﺯﻭﺩ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ، ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺧﺸﻢ ﺑﺮﻑ ﻭ ﺳﻮﺯ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻌﻠﮥ ﺁﺗﺶ، ﻗﺼﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ، ﻋﻤﻮ ﻧﻮﺭﻭﺯ: «. . . ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ. ﮔﻔﺘﻪ ﻭ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ، ﺍﯼ ﺑﺲ ﻧﮑﺘﻪ‌ﻫﺎ ﮐﺎﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺎﺯ؛ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺯﺭ؛ ﺑﺎﻍ‌ﻫﺎﯼ ﮔﹹﻞ، ﺩﺷﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ‌ﺩﺭ ﻭ ﭘﯿﮑﺮ؛   ﺳﺮ ﺑﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﮔﹹﻞ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺑﺮﻑ؛ ﺗﺎﺏ ﻧﺮﻡ ﺭﻗﺺ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﺑﻠﻮﺭ ﺁﺏ؛ ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﺧﺎﮎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺩﺭ ﮐﻬﺴﺎﺭ؛ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﻨﺪﻡ‌ﺯﺍﺭﻫﺎ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﮥ ﻣﻬﺘﺎﺏ؛ ﺁﻣﺪﻥ، ﺭﻓﺘﻦ، ﺩﻭﯾﺪﻥ؛ ﻋﺸﻖ ﻭﺭﺯﯾﺪﻥ؛ ﺩﺭ ﻏﻢِ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺸﺴﺘﻦ؛ ﭘﺎ ﺑﻪ‌ﭘﺎﯼ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﺎﯼ ﮐﻮﺑﯿﺪﻥ، ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ، ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ، ﺁﺭﻣﯿﺪﻥ، ﭼﺸﻢ‌ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ‌ﻫﺎﯼ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺗﺸﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻥ؛ ﺟﺮﻋﻪ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﺒﻮﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺁﺏ ﭘﺎﮎ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ.   ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺳﺤﺮﮔﺎﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﮐﻮﻩ ﺭﺍﻧﺪﻥ؛ ﻫﻤﻨﻔﺲ ﺑﺎ ﺑﻠﺒﻼ‌ﻥ ﮐﻮﻫﯽ ﺁﻭﺍﺭﻩ،ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ؛ ﺩﺭ ﺗﻠﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺁﻫﻮﺑﭽﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﯿﺮ ﺩﺍﺩﻥ؛ ﻧﯿﻤﺮﻭﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﺭﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ؛  ﮔﺎﻩ‌ﮔﺎﻫﯽ، ﺯﯾﺮ ﺳﻘﻒِ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺎﻟﯿﻦ ﺑﺎﻡ‌ﻫﺎﯼ ﻣﻪ‌ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﻗﺼﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺩﺭﻫﻢ ﻏﻢ ﺭﺍ ﺯ ﻧﻢ‌ﻧﻢ‌ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﻨﯿﺪﻥ؛ ﺑﯽ‌ﺗﮑﺎﻥ ﮔﻬﻮﺍﺭﮤ ﺭﻧﮕﯿﻦ‌ﮐﻤﺎﻥ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭِ ﺑﺎﻡ ﺩﯾﺪﻥ؛ ﯾﺎ ﺷﺐِ ﺑﺮﻓﯽ، ﭘﯿﺶِ ﺁﺗﺶ‌ﻫﺎ ﻧﺸﺴﺘﻦ، ﺩﻝ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯼ ﺩﺍﻣﻨﮕﯿﺮ ﻭ ﮔﺮﻡِ ﺷﻌﻠﻪ ﺑﺴﺘﻦ. . . ﺁﺭﯼ، ﺁﺭﯼ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﺗﺸﮕﻬﯽ ﺩﯾﺮﻧﺪﻩ ﭘﺎ ﺑﺮﺟﺎﺳﺖ. ﮔﺮ ﺑﯿﻔﺮﻭﺯﯾﺶ، ﺭﻗﺺ ﺷﻌﻠﻪ‌ﺍﺵ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺮﺍﻥ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ. ﻭﺭﻧﻪ، ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﺎﺳﺖ.» ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ، ﮐﹹﻨﺪﻩ‌ﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﻮﺭﮤ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﺟﺎﻥ ﺍﻓﮑﻨﺪ. ﭼﺸﻢ‌ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﻫﯽ‌ﻫﺎﯼ ﮐﻮﻣﻪ ﺟﹹﺴﺖ‌ﻭ‌ﺟﻮ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ؛ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ‌ﻭﮔﻮ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ: «ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺷﻌﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻓﺮﻭﺯﻧﺪﻩ؛ ﺷﻌﻠﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﯿﻤﻪ ﺳﻮﺯﻧﺪﻩ. ﺟﻨﮕﻠﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ، ﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ؛ ﺟﻨﮕﻞ، ﺍﯼ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﺁﺯﺍﺩﻩ، ﺑﯽ‌ﺩﺭﯾﻎ ﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﺭﻭﯼ ﮐﻮﻩ‌ﻫﺎ ﺩﺍﻣﺎﻥ، ﺁﺷﯿﺎﻥ‌ﻫﺎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺟﺎﻭﯾﺪ، ﭼﺸﻤﻪ‌ﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﯾﺒﺎﻥ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺟﻮﺷﻨﺪﻩ، ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺍﻓﺸﺎﻥ، ﺟﺎﻥِ ﺗﻮ ﺧﺪﻣﺖ‌ﮔﺮ ﺁﺗﺶ. . . ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺳﺒﺰ ﺑﺎﺵ، ﺍﯼ ﺟﻨﮕﻞ ﺍﻧﺴﺎﻥ! ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺷﻌﻠﻪ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ.» ﺻﺪﺍ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ ﻋﻤﻮ ﻧﻮﺭﻭﺯ، ـ «ﺷﻌﻠﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﯿﻤﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻭﺷﻨﯽ‌ﺍﻓﺮﻭﺯ. ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻢ، ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺯ

arya2085 12 years ago
ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺯﻳﺒﺎ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻥ ﻫﻴﺞ ﺩﻟﻴﻠﻲ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺩﻟــﺘـﻨـﮕﻲ ﻧﺒﺎﺷﺪ

hamiyoos 12 years ago
i ψ ψ یـک سـورپـرایز خـــیلی بـاحـال ψψ 69966699999966699999966699666666699666669999966666 9966666699 69966999999996999999996669966666996666996666699666 9966666699 69966699999999999999966666996669966669966666669966 9966666699 69966666999999999999666666699699666669966666669966 9966666699 69966666669999999966666666669996666666996666699666 6996666996 69966666666699996666666666669996666666669999966666 6669999666 شمارهاي بالا را انتخاب كنيد Ctrl + F را بزنيد بعد شماره ی 9 را بزنيد حالا Ctrl + Enter

hamiyoos 12 years ago
نی نخونی از کفت رفته:دی بخونید حتمااااا!!! دانشجويي پس از اينكه در درس منطق نمره نياورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چيزي در مورد موضوع اين درس مي دانيد؟ استاد جواب داد: بله حتما. در غير اينصورت نميتوانستم يك استاد باشم. دانشجو ادامه داد: بسيار خوب، من مايلم از شما يك سوال بپرسم ،اگر جواب صحيح داديد من نمره ام را قبول ميكنم در غير اينصورت از شما ميخواهم به من نمره كامل اين درس را بدهيد. استاد قبول كرد و دانشجو پرسيد: آن چيست كه قانوني است ولي منطقي نيست، منطقي است ولي قانوني نيست و نه قانوني است و نه منطقي؟ استاد پس از تاملي طولاني نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره كامل درس را به آن دانشجو بدهد. بعد از مدتي استاد با بهترين شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسيد. و شاگردش بلافاصله جواب داد: قربان شما 63 سال داريد و با يك خانم 35 ساله ازدواج كرديد كه البته قانوني است ولي منطقي نيست. همسر شما يك معشوقه 25 ساله دارد كه منطقي است ولي قانوني نيست.واين حقيقت كه شما به معشوقه همسرتان نمره كامل داديد در صورتيكه بايد آن درس را رد ميشد نه قانوني است و نه منط

hamiyoos 12 years ago
i میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقیه میفروشن. . خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه، فر زندان من هستند و بهشت به همه فرزندان من تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نیست! برو یک زنگی به شیطان بزن تا بفهمی درد سر واقعی یعنی چی!!! جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بفرمایید؟ جبرئیل میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟ شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نکن!!! جبرئیل جان، من برم .... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...

arya2085 12 years ago
ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻌﻤﯿﺮ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩﻫﺎﯼ ﻣﮑﺎﻧﯿﮑﯽ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﻭ ﺗﺒﺤﺮ ﺩﺍﺷﺖ.ﺍﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ30 ﺳﺎﻝ ﺧﺪﻣﺖ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﯼ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺷﺪ.ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ،ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺷﺮﮐﺖ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﻊ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻻﯾﻨﺤﻞ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩﻫﺎﯼ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭﯼ ﺑﺎ ﺍﻭﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽﺁﻣﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺴﯽ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﺭﺍ ﺭﻓﻊ ﮐﻨﺪ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ،ﻧﻮﻣﯿﺪﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻓﻊ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.ﻣﻬﻨﺪﺱ،ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻏﺒﺖ ﻣﯽﭘﺬﯾﺮﺩ.ﺍﻭ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﻭﺍﺭﺳﯽ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭ،ﺑﺎ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﮔﭻ ﻋﻼﻣﺖ ﺿﺮﺑﺪﺭ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﻗﻄﻌﻪ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﺸﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﯼ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: ﺍﺷﮑﺎﻝ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ. ﺁﻥ ﻗﻄﻌﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ.ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ 50000 ﺩﻻﺭ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭﯼ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺤﺴﺎﺏ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺼﺮﻓﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﻣﺨﺘﺼﺮ ﺍﯾﻦ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ: ﺑﺎﺑﺖ ﯾﮏ ﻗﻄﻌﻪ ﮔﭻ:1 ﺩﻻﺭ ﻭ ﺑﺎﺑﺖ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺿﺮﺑﺪﺭ ﺭﺍ ﮐﺠﺎ ﺑﺰﻧﻢ:49999 ﺩﻻر

arya2085 12 years ago
ﺧﺪﺍﯾﺎ!ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻗﺮﺻﻪ!ﮐﺴﯽ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ/ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍﺣﺖ،ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﯿﺴﺖ/ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﺎﺗﻪ/ﯾﻪ ﻋﻤﺮﻩ ﯾﺎﺩﻣﻮﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺍﺭ ﻣﮑﺎﻓﺎﺗﻪ/ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﺷﺪﻩ ﮔﺎﻫﯽ،ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭼﻪ ﻫﺎ ﮐﺮﺩﻡ/ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯﺍﯾﻨﺠﺎ،ﺑﺎﺯﻡ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ/ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻭﻗﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﻦ/ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮔﺮﻡ ﺁﻏﻮﺷﺖ،ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﻨﻢ ﺟﺎ کن

Next
Prev
[ < ] [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ] [ 9 ] [ 10 ] [ > ]

Entertainment for Girls

Home
Feedback/Help
©2011 OwnSkin.com